بررسی فعالیت دو سال گذشته با نام زنان دگر- و همجنسگرای ایرانی
ژاله طالب حریری
.
.
نقدی کوتاه بر دگرجنسگرایی اجباری
این واقعیت که زنها به عنوان جنس زن تاریخاًً در عرصههای مختلف مورد ستم قرار گرفتهاند و هنوز هم میگیرند برای کمتر کسی در جنبش فمینیستی زیر سوال است. آن موردی که در این جنبش به خصوص در ممالکی مثل ایران مورد بحث و برخورد جامعی قرارنگرفته « دگرجنسگرایی اجباری » است. این مبحث سالهاست بین فمینیستهای اروپایی و آمریکایی به عنوان پیشروترین جنبشهای زنان بحثی جا افتاده است. میان زنانی که در جهان توانستند قدمهایی مؤثر در بالا بردن رشد آگاهی و رهایی زن اروپایی و آمریکایی بردارند.
در این سمینارها برای اولین بار گلی عزیز در سال ٩٩ یعنی ٨ سال پیش بحثی جامعی در این زمینه ارایه داد که به راستی برای خیلی از شرکتکنندگان آن جلسه کاملاً تازگی داشت و بعد از آن در جلسات دیگری از این سمینارها به اشکال مختلف بردگی جنسی زنان از طریق کنترل جسمی، روحی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی زنان دستکم چندین بار توسط سعیده عزیز و سه سال پیش توسط خانم تورمر مورد برخورد اساسی قرار گرفت. شادی عزیز هم با ترجمه کتاب با ارزش « قدرت و لذت » قدم بزرگی را در بازکردن این موضوع برای جنبش زنان ایران برداشته است.
سوال این است که چرا همواره بر این تأکید میشود که زنان به طور طبیعی دگرجنسگرا هستند؟ و دگرجنسگرایی اجباری چیست؟
در طول هزاران سال حاکمیت مردان بر زنان هویت اجتماعی زن جدا از مرد معنی نداشته است. زن همواره میتوانسته و هنوز هم در بسیار از جوامع دنیا از جمله ایران فقط از طریق همسر، پدر یا برادر مورد توجه اجتماعی قرارگیرد. زنی که تصمیم به زندگی بدون مرد میگیرد و تنها زندگی میکند و یا از همسرش جدا میشود همواره به حاشیهی جامعه رانده شده و به عنوان یک زن ترشیده، زشت و بیاخلاق و...که خواهانی ندارد معرفی شده و به انزوای اجتماعی کشانده شده است.
رابطهی جنسی برای زنان فقط در ارتباط با مردان و آن هم برای ارضای جنسی مردان، برای زاییدن و آوردن فرزند برای آنها معنی و مفهوم داشته است. این که یک زن میتواند مستقل از جنس مرد تمایلات جنسی داشته باشد و این تمایلات میتواند اشکال متفاوتی هم داشته باشد مثل خود ارضایی جنسی و یا مثلاً تمایل جنسی زنی به زن دیگر همواره به عنوان امری غیر عادی، ضد اخلاقی و در بهترین حالت به عنوان بیماری جنسی و روحی زنانه تعریف میشود. چرا چنین است؟
از هزاران سال قبل، از زمانهایی که مردان شروع کردند حاکمیت خود را در جامعه تثبیت کنند یکی از مهمترین ابزار برای حفظ و ادامهی حاکمیت مردانه، کنترل جنسی زنان بود. مردان برای حاکمیت بر بدن زن و استفاده از زنان نه تنها به عنوان وسیلهی سکس و لذت مردان بلکه برای اطمینان از تولید فرزندانی که میبایستی از تبار و خون آنها باشند، از طرق مختلف از جمله قوانین اجتماعی، مذهب، فرهنگ و ادبیات به کنترل جنسی زن دست زده و زنان را مرحله به مرحله به بردهی خود تبدیل کردند. (توجه کنید به ختنهی - ناقصسازی جنسی- زنان در بسیاری از کشورهای آفریقایی)
برای حفظ این کنترل زنان همجنسگرا را به عنوان جادوگر به آتش کشیدند و کشتند و هنوز هم در برخی از کشورها میکشند و یا در بهترین حالت به عنوان بیماری روحی و جنسی به گوشهی تیمارستانها و یا به حاشیهی جامعه رانده شدهاند و هنوز هم میشوند.
تعریف از عشق در ادبیات همواره عشق یک زن به مرد جا میافتد. موجودیت زنان همجنسگرا از صحنهی ادبیات و تاریح حذف میشود.آنها در مذاهب مورد خشم و غضب قرار میگیرند و قوانین دولتی آنها را مجازات میکنند و زنانی که به میل خود با مردانی دیگر میروند در جامعه به عنوان زنان سبکسر و بدنام شناخته میشوند. هر گونه ابراز تمایل جنس زن بدون کنترل مردانه مورد طرد و غضب اجتماعی قرار میگیرد. این تا به آن جا پیش میرود و نهادینه میشود که خود زنان پیشگامان اصلی ایستادگی در مقابل جسم و روان خود میشوند و طوق بندگی را به گردن میآویزند.
حال اگر ما اختیار و تمایل را جانشین اجبار نماییم و برای عشق جنسی زن آزادی قایل شویم، مثلاً اگر هرکدام از ما فکر کنیم چرا نشود عاشق زنی هم شد، همین کافی است که خود را برهانیم از آن بندی که ما را بالاجبار و نه به اختیار و تمایل به مردان وصل کرده است و این مهمترین چیزی است که زنان را به رهایی از درون میرساند و کمک میکند که هویت واقعی زنانهی خود را بشناسد تا خود را زایدهای از مردان نداند و با اعتماد به خود در اجتماع حضور پیدا کند.
نقد دگرجنسگرایی اجباری، پایه و اساس مبارزهی زنان است برای رهایی و این همان ارتباط جداییناپذیری مبارزه زنان دگرجنسگرا با زنان همجنسگراست برای رهایی زنان.
برای خیلی از ما زنان پرمحتواترین رابطهمان رابطه با زنان است و به قول خانم آدریان ریچ وقتی باور داشته باشیم زنان سرچشمهی کشش جسمی ـ عاطفی برای فرزندان دختر و پسر خود هستند. دستکم از دیدگاه فمینیستی منطقی است که این پرسش را مطرح کنیم که آیا جستوجوی عشق و لطافت نباید هر دو جنس را نخست به سوی زنان جذب کند؟ اگر چنین است چرا باید زنان در مسیر دیگری در جستوجوی آن باشند.
واقعیت این است که اگر ما رابطهی همجنسگرایانه را فقط به رابطهی جنسی محدود نکنیم، میبینیم زیباترین رابطهی زنان اکثراً با زنان است. اگر رابطهی زنان با مردان را به عنوان یک انتخاب و تمایل در نظر بگیریم نه یک اجبار، آیا بنیان جامعهی مرد سالار که در آن هویت زنانه از طریق مردان تعریف میشود، به زیر سوال نمیرود؟
بله ما زنان میبایستی برای رهایمان رابطهی خودمان را با همجنسگرایی در اعتراض به نظم جنسی، نظمی که جنس زن را به قول خانم تورمر "به صورت مستعمرهی مرد در آورده است" قرار دهیم. هم چنان که در سالهای پرتلاش فمینیستهای اروپایی و آمریکایی، همجنسگرایی به عنوان گریز از چنگ این استعمار تلقی میشود و خیلی از زنان آگاهانه حتا همجنسگرا میشوند. خلاصه این که نقد دگرجنسگرایی اجباری، نقد رابطهی اجباری زن با مرد، تأکید بر انتخاب و تمایل زن در رابطهی جنسی و از آن طریق رد کنترل جنسی زن از طریق مردان و سپردن اختیار جسم به دست خودشان و تأکید بر هویت واقعی زنانه در اجتماع است.
حال در بارهی نام میخواهم سخنی بگویم.
نام سمینار: سمینار سالانهی زنان دگرجنسگرا و همجنسگرای ایرانی
نام پیشنهادی من: سمینار سالانه زنان دگر- همجنسگرای ایرانی
چرا این نام؟ آیا این جمعی است که درگیر مسایل روزمرهی زنان است و یا اینکه این جمعی است سیاسی برای پیشبرد خطوط کلی مبارزات زنان؟
آیا این یک جمع آوانگارد است یا یک جمع صنفی؟ این جمع جمعی آوانگارد است و باید آوانگارد بماند. جمعی است که آیندهای در نظر داردکه در آن در مقابل نهادهای عقب ماندهی جامعه با آگاهی به تفکر فمینیستی میایستد و افشا میکند. این جمع کوتاه مدت را نمیبیند، بلکه به عنوان جمعی پیشرو حرکت میکند. پوپولیست نیست، بلکه انقلابی است، انقلابی به معنای به زیر سوال بردن تمام عناصری که در مقابل رشد آگاهی و آزادی زنان است. خواهان فقط رفرم نیست بلکه خواهان تغییر اساسی در سیستم اجتماعی است که بقا و وجود جامعهای آزاد برای زنان و به طبع آن برای کل جامعه است. جمعی است که بایستی به ریشه بزند و نه فقط شاخهها را بشکند. این جمع، جمعی آگاه است که خود را درگیر میکند با اصلیترین مسایل فکری و نظری که سد راه رشد بشر و زنان است. این جمعی تابوشکن است و برعلیه سیستم مرد سالاری میجنگد که از این تابوها نفع میبرد. ستم وارد بر زنان را ریشهای بررسی میکند و دست به عصا راه نمیرود و ترسان و لرزان در چارچوبهای موجود نمیماند، بلکه فراتر میرود.
بنابراین به دنبال این هم نباید باشد که حتماً اقشار خیلی وسیع از زنان را در برگیرد که این کار، بخشی از کار تشکلهای زنان است. این جمع میتواند خط نشان دهد، رهایی زنان از ستم مرد سالاری، این ستم را در تمام عرصههای اجتماعی، فلسفی، سیاسی و فرهنگی بررسی کرده و میکند و کمبودها را در همهی عرصهها عریان میسازد. با توجه به این تعریف این نام، نام درستی است. در مقابل سکوت جریان رفرمیستی در بارهی همجنسگرایی یک اعلام موضع سیاسی است. ما آگاهانه با این نام میخواهیم نشان دهیم که ما زنان خواهان خاتمه دادن به کنترل جنسی زنان هستیم. ما با این اسم تنها نمیخواهیم بگوییم که زنان لزبین بین ما هستند، بلکه حتا اگر یکی از آنها هم نباشند، میخواهیم بر علیه نرمهای حاکم اعلام حضور کنیم. ما یک جمع سیاسی هستیم و برخود اسم میگذاریم.
تجربهی این سالها نشان داده است که زنان خواهان رهایی و استقلال هستند. این جمعها اتفاقاً خیلی از این زنان را با خود همراه کرده است. این فقط جریانهای پوپولیستی هستند که تحت این عنوان که زنان به خاطر این اسم به این جمعها نخواهند آمد، مانع از یک حرکت رادیکال در جنبش زنان فمینیستی ایرانی میشوند. ولی ما که خواهان این هستیم که زنان از اجبار جنسی به اختیار جنسی و به طبع آن از کنترل جنسی به آزادی و رهایی برسند، باید قدم برداریم و نه فقط قدمی ترسان و لرزان. هرگونه کنار کشیدن از این اسم پا دادن به پوپولیسم است که همواره مانع از یک برخورد روشن میباشد، پا دادن به مصلحت گرایی است.
پیام این اسم این است که ما زنان در انتخاب جنس آزاد هستیم و اختیار کامل بر جسم خود داریم. میتوانیم بنا به اختیار و تمایل خود یا دگرجنسگرا یا همجنسگرا باشیم. این یک اعتراض علنی است و فریادی است آشکار. یک تأکید برای این مرحله از مبارزات زنان ایرانی برای رهایی است.
اگر برخی جریانات سیاسی خواهان برابرحقوقی زن و مرد هستند، ما خواهان رهایی زنان هستیم. برابرحقوقی، رهایی و آزادی جنسی زنان را تأمین نمیکند. ما با انتخاب این اسم نرمهای حاکم را به زیر سوال میبریم. به علاوه این اسم پیامی به همراه خواهد داشت: وحدت ارگانیک با جنبش همجنسگرایان زن، چرا که علل اساسی تحت ستم بودن و به حاشیه رانده شدن زنان همجنسگرا در کنترل جنسی نهفته است. وبه این دلیل است که این مبارزه از سوی هر دو گرایش جنسی در یک جهت، یعنی رهایی جنسی میباشد.
این اسم در مقابل دگرجنسگرایی اجباری موضع دارد. بالاخره بعد از سالها بحث در این رابطه، دیگر جای آن دارد که نظرات تبدیل به پیامی روشن وگویا شوند. این اسم مسلماً بحث و گفتوگو نیز با خود بین زنان و جامعهی تابو زدهی ایرانی خواهد برد. ما از این بحثها در خارج از این جمعها، خیلی بیشتر به نفع اهدافمان استفاده خواهیم کرد. حتا اگر چند سالی تعداد کمتری زن در این جلسات شرکت کنند که البته این طور نیست و این طور نخواهد شد.
این واقعیت که زنها به عنوان جنس زن تاریخاًً در عرصههای مختلف مورد ستم قرار گرفتهاند و هنوز هم میگیرند برای کمتر کسی در جنبش فمینیستی زیر سوال است. آن موردی که در این جنبش به خصوص در ممالکی مثل ایران مورد بحث و برخورد جامعی قرارنگرفته « دگرجنسگرایی اجباری » است. این مبحث سالهاست بین فمینیستهای اروپایی و آمریکایی به عنوان پیشروترین جنبشهای زنان بحثی جا افتاده است. میان زنانی که در جهان توانستند قدمهایی مؤثر در بالا بردن رشد آگاهی و رهایی زن اروپایی و آمریکایی بردارند.
در این سمینارها برای اولین بار گلی عزیز در سال ٩٩ یعنی ٨ سال پیش بحثی جامعی در این زمینه ارایه داد که به راستی برای خیلی از شرکتکنندگان آن جلسه کاملاً تازگی داشت و بعد از آن در جلسات دیگری از این سمینارها به اشکال مختلف بردگی جنسی زنان از طریق کنترل جسمی، روحی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی زنان دستکم چندین بار توسط سعیده عزیز و سه سال پیش توسط خانم تورمر مورد برخورد اساسی قرار گرفت. شادی عزیز هم با ترجمه کتاب با ارزش « قدرت و لذت » قدم بزرگی را در بازکردن این موضوع برای جنبش زنان ایران برداشته است.
سوال این است که چرا همواره بر این تأکید میشود که زنان به طور طبیعی دگرجنسگرا هستند؟ و دگرجنسگرایی اجباری چیست؟
در طول هزاران سال حاکمیت مردان بر زنان هویت اجتماعی زن جدا از مرد معنی نداشته است. زن همواره میتوانسته و هنوز هم در بسیار از جوامع دنیا از جمله ایران فقط از طریق همسر، پدر یا برادر مورد توجه اجتماعی قرارگیرد. زنی که تصمیم به زندگی بدون مرد میگیرد و تنها زندگی میکند و یا از همسرش جدا میشود همواره به حاشیهی جامعه رانده شده و به عنوان یک زن ترشیده، زشت و بیاخلاق و...که خواهانی ندارد معرفی شده و به انزوای اجتماعی کشانده شده است.
رابطهی جنسی برای زنان فقط در ارتباط با مردان و آن هم برای ارضای جنسی مردان، برای زاییدن و آوردن فرزند برای آنها معنی و مفهوم داشته است. این که یک زن میتواند مستقل از جنس مرد تمایلات جنسی داشته باشد و این تمایلات میتواند اشکال متفاوتی هم داشته باشد مثل خود ارضایی جنسی و یا مثلاً تمایل جنسی زنی به زن دیگر همواره به عنوان امری غیر عادی، ضد اخلاقی و در بهترین حالت به عنوان بیماری جنسی و روحی زنانه تعریف میشود. چرا چنین است؟
از هزاران سال قبل، از زمانهایی که مردان شروع کردند حاکمیت خود را در جامعه تثبیت کنند یکی از مهمترین ابزار برای حفظ و ادامهی حاکمیت مردانه، کنترل جنسی زنان بود. مردان برای حاکمیت بر بدن زن و استفاده از زنان نه تنها به عنوان وسیلهی سکس و لذت مردان بلکه برای اطمینان از تولید فرزندانی که میبایستی از تبار و خون آنها باشند، از طرق مختلف از جمله قوانین اجتماعی، مذهب، فرهنگ و ادبیات به کنترل جنسی زن دست زده و زنان را مرحله به مرحله به بردهی خود تبدیل کردند. (توجه کنید به ختنهی - ناقصسازی جنسی- زنان در بسیاری از کشورهای آفریقایی)
برای حفظ این کنترل زنان همجنسگرا را به عنوان جادوگر به آتش کشیدند و کشتند و هنوز هم در برخی از کشورها میکشند و یا در بهترین حالت به عنوان بیماری روحی و جنسی به گوشهی تیمارستانها و یا به حاشیهی جامعه رانده شدهاند و هنوز هم میشوند.
تعریف از عشق در ادبیات همواره عشق یک زن به مرد جا میافتد. موجودیت زنان همجنسگرا از صحنهی ادبیات و تاریح حذف میشود.آنها در مذاهب مورد خشم و غضب قرار میگیرند و قوانین دولتی آنها را مجازات میکنند و زنانی که به میل خود با مردانی دیگر میروند در جامعه به عنوان زنان سبکسر و بدنام شناخته میشوند. هر گونه ابراز تمایل جنس زن بدون کنترل مردانه مورد طرد و غضب اجتماعی قرار میگیرد. این تا به آن جا پیش میرود و نهادینه میشود که خود زنان پیشگامان اصلی ایستادگی در مقابل جسم و روان خود میشوند و طوق بندگی را به گردن میآویزند.
حال اگر ما اختیار و تمایل را جانشین اجبار نماییم و برای عشق جنسی زن آزادی قایل شویم، مثلاً اگر هرکدام از ما فکر کنیم چرا نشود عاشق زنی هم شد، همین کافی است که خود را برهانیم از آن بندی که ما را بالاجبار و نه به اختیار و تمایل به مردان وصل کرده است و این مهمترین چیزی است که زنان را به رهایی از درون میرساند و کمک میکند که هویت واقعی زنانهی خود را بشناسد تا خود را زایدهای از مردان نداند و با اعتماد به خود در اجتماع حضور پیدا کند.
نقد دگرجنسگرایی اجباری، پایه و اساس مبارزهی زنان است برای رهایی و این همان ارتباط جداییناپذیری مبارزه زنان دگرجنسگرا با زنان همجنسگراست برای رهایی زنان.
برای خیلی از ما زنان پرمحتواترین رابطهمان رابطه با زنان است و به قول خانم آدریان ریچ وقتی باور داشته باشیم زنان سرچشمهی کشش جسمی ـ عاطفی برای فرزندان دختر و پسر خود هستند. دستکم از دیدگاه فمینیستی منطقی است که این پرسش را مطرح کنیم که آیا جستوجوی عشق و لطافت نباید هر دو جنس را نخست به سوی زنان جذب کند؟ اگر چنین است چرا باید زنان در مسیر دیگری در جستوجوی آن باشند.
واقعیت این است که اگر ما رابطهی همجنسگرایانه را فقط به رابطهی جنسی محدود نکنیم، میبینیم زیباترین رابطهی زنان اکثراً با زنان است. اگر رابطهی زنان با مردان را به عنوان یک انتخاب و تمایل در نظر بگیریم نه یک اجبار، آیا بنیان جامعهی مرد سالار که در آن هویت زنانه از طریق مردان تعریف میشود، به زیر سوال نمیرود؟
بله ما زنان میبایستی برای رهایمان رابطهی خودمان را با همجنسگرایی در اعتراض به نظم جنسی، نظمی که جنس زن را به قول خانم تورمر "به صورت مستعمرهی مرد در آورده است" قرار دهیم. هم چنان که در سالهای پرتلاش فمینیستهای اروپایی و آمریکایی، همجنسگرایی به عنوان گریز از چنگ این استعمار تلقی میشود و خیلی از زنان آگاهانه حتا همجنسگرا میشوند. خلاصه این که نقد دگرجنسگرایی اجباری، نقد رابطهی اجباری زن با مرد، تأکید بر انتخاب و تمایل زن در رابطهی جنسی و از آن طریق رد کنترل جنسی زن از طریق مردان و سپردن اختیار جسم به دست خودشان و تأکید بر هویت واقعی زنانه در اجتماع است.
حال در بارهی نام میخواهم سخنی بگویم.
نام سمینار: سمینار سالانهی زنان دگرجنسگرا و همجنسگرای ایرانی
نام پیشنهادی من: سمینار سالانه زنان دگر- همجنسگرای ایرانی
چرا این نام؟ آیا این جمعی است که درگیر مسایل روزمرهی زنان است و یا اینکه این جمعی است سیاسی برای پیشبرد خطوط کلی مبارزات زنان؟
آیا این یک جمع آوانگارد است یا یک جمع صنفی؟ این جمع جمعی آوانگارد است و باید آوانگارد بماند. جمعی است که آیندهای در نظر داردکه در آن در مقابل نهادهای عقب ماندهی جامعه با آگاهی به تفکر فمینیستی میایستد و افشا میکند. این جمع کوتاه مدت را نمیبیند، بلکه به عنوان جمعی پیشرو حرکت میکند. پوپولیست نیست، بلکه انقلابی است، انقلابی به معنای به زیر سوال بردن تمام عناصری که در مقابل رشد آگاهی و آزادی زنان است. خواهان فقط رفرم نیست بلکه خواهان تغییر اساسی در سیستم اجتماعی است که بقا و وجود جامعهای آزاد برای زنان و به طبع آن برای کل جامعه است. جمعی است که بایستی به ریشه بزند و نه فقط شاخهها را بشکند. این جمع، جمعی آگاه است که خود را درگیر میکند با اصلیترین مسایل فکری و نظری که سد راه رشد بشر و زنان است. این جمعی تابوشکن است و برعلیه سیستم مرد سالاری میجنگد که از این تابوها نفع میبرد. ستم وارد بر زنان را ریشهای بررسی میکند و دست به عصا راه نمیرود و ترسان و لرزان در چارچوبهای موجود نمیماند، بلکه فراتر میرود.
بنابراین به دنبال این هم نباید باشد که حتماً اقشار خیلی وسیع از زنان را در برگیرد که این کار، بخشی از کار تشکلهای زنان است. این جمع میتواند خط نشان دهد، رهایی زنان از ستم مرد سالاری، این ستم را در تمام عرصههای اجتماعی، فلسفی، سیاسی و فرهنگی بررسی کرده و میکند و کمبودها را در همهی عرصهها عریان میسازد. با توجه به این تعریف این نام، نام درستی است. در مقابل سکوت جریان رفرمیستی در بارهی همجنسگرایی یک اعلام موضع سیاسی است. ما آگاهانه با این نام میخواهیم نشان دهیم که ما زنان خواهان خاتمه دادن به کنترل جنسی زنان هستیم. ما با این اسم تنها نمیخواهیم بگوییم که زنان لزبین بین ما هستند، بلکه حتا اگر یکی از آنها هم نباشند، میخواهیم بر علیه نرمهای حاکم اعلام حضور کنیم. ما یک جمع سیاسی هستیم و برخود اسم میگذاریم.
تجربهی این سالها نشان داده است که زنان خواهان رهایی و استقلال هستند. این جمعها اتفاقاً خیلی از این زنان را با خود همراه کرده است. این فقط جریانهای پوپولیستی هستند که تحت این عنوان که زنان به خاطر این اسم به این جمعها نخواهند آمد، مانع از یک حرکت رادیکال در جنبش زنان فمینیستی ایرانی میشوند. ولی ما که خواهان این هستیم که زنان از اجبار جنسی به اختیار جنسی و به طبع آن از کنترل جنسی به آزادی و رهایی برسند، باید قدم برداریم و نه فقط قدمی ترسان و لرزان. هرگونه کنار کشیدن از این اسم پا دادن به پوپولیسم است که همواره مانع از یک برخورد روشن میباشد، پا دادن به مصلحت گرایی است.
پیام این اسم این است که ما زنان در انتخاب جنس آزاد هستیم و اختیار کامل بر جسم خود داریم. میتوانیم بنا به اختیار و تمایل خود یا دگرجنسگرا یا همجنسگرا باشیم. این یک اعتراض علنی است و فریادی است آشکار. یک تأکید برای این مرحله از مبارزات زنان ایرانی برای رهایی است.
اگر برخی جریانات سیاسی خواهان برابرحقوقی زن و مرد هستند، ما خواهان رهایی زنان هستیم. برابرحقوقی، رهایی و آزادی جنسی زنان را تأمین نمیکند. ما با انتخاب این اسم نرمهای حاکم را به زیر سوال میبریم. به علاوه این اسم پیامی به همراه خواهد داشت: وحدت ارگانیک با جنبش همجنسگرایان زن، چرا که علل اساسی تحت ستم بودن و به حاشیه رانده شدن زنان همجنسگرا در کنترل جنسی نهفته است. وبه این دلیل است که این مبارزه از سوی هر دو گرایش جنسی در یک جهت، یعنی رهایی جنسی میباشد.
این اسم در مقابل دگرجنسگرایی اجباری موضع دارد. بالاخره بعد از سالها بحث در این رابطه، دیگر جای آن دارد که نظرات تبدیل به پیامی روشن وگویا شوند. این اسم مسلماً بحث و گفتوگو نیز با خود بین زنان و جامعهی تابو زدهی ایرانی خواهد برد. ما از این بحثها در خارج از این جمعها، خیلی بیشتر به نفع اهدافمان استفاده خواهیم کرد. حتا اگر چند سالی تعداد کمتری زن در این جلسات شرکت کنند که البته این طور نیست و این طور نخواهد شد.