بررسی فعاليت دوسال گذشته با نام « زنان دگر و هم­جنس­گرای ايرانی»

سرور صاحبی

صحبت من در رابطه با موضوع شماره 6 : ( بررسی فعاليت دوسال گذشته با نام « زنان دگر و هم­جنس­گرای ايرانی» . من بر اين باورم که نقد دگر­جنس­گرايي اجباری از سمينار برلين در سال 1999 با عنوان «اخلاقيات و تابوهای جنسي» آغاز شد و ادامه­ی آن در سمينار کلن و هانوفر تحقق يافت.
از نگاه من پس از گذشتن بيست و اندی از جنبش زنان ايرانی در تبعيد ما کم­کم در راه توانايي کنش مستقل از سوی جنسيت زنانه قدم بر­می­داريم. موضوعاتی تاکنون مورد بحث سمينارهای ما بوده است، بيش­تر در زمينه­ای قرار داشته يا از پهنه­ای برخاسته است که بر ما وارد آمده ­است. موضوعاتی به سان: بررسی فحشا، تجاوز، خانواده، خشونت، سازماندهی، سازمان­يابی، مطالبات و ... گرچه اين بررسی­ها بسيار ضروری بوده و هست . ولی نقش ما در انتخاب يا پردازش دفاع از خود بوده است.
طرح نقد دگر­جنس­گرايی اجباری در حقيقت تغيير در دريافت ما از اين جهان که در خارج از محدوده­ی ساختار انديشه مردـ پدرسالار است.
: امکان يافتن نظم جديدی از مفاهيم، با
ـ بازانديشی در تمام مفاهيم موجود
ـ حرکت از خود کردن
ـ هم­بستگی با حفط تفاوت­ها
ـ استقلال در موقعيٌت غير سلطه
ـ جدا اما هم بسته

باز انديشی در مفاهيم
يکی از آن­ها تلاش­های جنبش زنان ايرانی در آلمان، همين نشست­های سالانه زنان است که شکل آن نقادانه است، شهری زنانه که سه روز بيش­تر نيست. همه شما زنان شاهد انتقادات و برخوردهای مرد سالارانه در رابطه با همين شهر زنان بوديد. اين نشست­ها در حقيقت به اين صورت ( که همه زن هستيم ) نقد جامعه مردـ پدر سالار يا نقد دگر جنس­گرايي اجباری است که برگرفته از تجربيات خودشما زنان ايرانی در اروپا و به ويژه آلمان و تجربيات جنبش زنان غربی است. چون اکثر قريب به اتفاق تمام نشست­های آميزه­ای از زنان و مردان است.
نکته دوم همين نام است که در برگيرنده­ي محتوای همين نشست­های سالانه است، و ما با هم تلاش کرديم که هستی زنان هم جنس­گرا را انکار نکنيم. و به گونه­ای ديگر هستی خود را انکار نکنيم. من دوست دارم در اين رابطه نکاتی را توضيح دهم. اين رابطه تنها رابطه سکسی و جنسی نيست. تمام هويت ما به نام زن از اين رابطه ناشی می­شود. از لباس پوشيدنمان، احساساتمان گرفته تا تفکر، انديشه­ و کنش­های ما در عمل. در حقيقت زن بودن ما ناشی از جنسيت اجتماعی ماست نه نتيجه­ی طبيعی جنسيت زيستی ما. و مقوله­ای تحليلی است که انسان درآن می­انديشد و رفتار می­کند و جنسيت تعين می­يابد. ونقد دگر­جنس­گرايي اجباری زمينه را برای ايجاد ذهنيت و درکی زنانه از رابطه­ی جنسی فراهم می­کند. ما آزادی انتخاب را زمانی می­توانيم داشته باشيم که ارزش­های جديدی توليد کرده باشيم. نه آن ارزش­هايي که برای ما ساخته شده­است.
چه می­شود اگر ما اين پرسش را مطرح کنيم زن يعنی چی؟ ما چه تعريفی برای آن داريم؟ معنای و تعريفی که تاکنون از زن شده در رابطه دگر جنس­گرايي اجباری بوده است که با قطبی کردن جنسی، ترس، وحشت، خشونت، و غصب تمام فضاها،که با استثمار جنسی و خلع سلاح بودن جنسی همراه بوده است. همه­ی مفاهيم و آگاهی در کنترل مناسبات دگر­جنس­گرايي اجباری است. جای زن تنها در فضايي است که از دو جنس تشکيل شده است. و در اين فضا ما زمانی زن می­شويم که تفاوت زن و مرد را به صورت دو قطبی بپذيريم و تن به تمام خواست­های و الگو­های ثابتِ ساخته شده­ی برای اين رابطه، بدهيم. اما امروزه بحث از جنسيت سيال می­شود باتلر وپاره­ای از فيلسوفان زن آن را مطرح کرده­اند. بی­نظمی، تفاوت اصل است. در حقيقت هم­جنس­گرايي و نقد دگر جنس­گرايي اجباری ساخت شکنی است و طبيعی بودن فرضیِ دگرجنس­گرايي اجباری را رد کرده و مقولات تثبيت شده­ی زنانه و مردانه را دچار اغتنشاش می­کند. و از توافق با نظام سلطه­گر سرباز می­زند. و اگر از سويه­ی عشق و رابطه عاطفی به اين امر نگاه کنيم عشق در دگرجنس­گرايي اجباری، عشق به فالوس و قدرت نرينه مدار است. و تمام ارزش­ها و ميل­های پيکر بازتاب پيکر مرد است، شکل رابطه­ی جنسی، ميل، اشتياق، هوس و... آُيا به اين انديشيده­ايم که پيکر ما می­تواند نوع ديگری از رابطه جنسی را خواهان باشد. در عين حال هم جنس­گرايي تنها تمايلات جنسی نيست، بل که رهايي از يوغ حق مرد بر پيکر زن، احساس و زندگی اقتصادی اوست. يعنی فمينيست در عمل.
چه کسی گفته که دگرجنس­گرايی اجباری تنها شکل رابطه جنسی است و ديگر اشکال نوع انحرافی آن. جز جامعه پدر مرد سالار ؟

بياييم مروری کنيم به مناسبات خودمان درعمل در سمينارها در اين بيست و اندی سال.
مگر ما از ابتدا در تمام اين نشست­ها دوستان هم­جنس­گرايمان را در کنارمان نبودند با ما هم­کاری نکردند مگر خود ما رفتارمان ما با آن­ها و آن­ها با ما صميمانه نبوده مگر ما با آن­ها رد و بدل احساس و انديشه نداشتيم؟ پس چرا می­­خواهيم روی هويت آن­ها خط بکشيم. مگر آن­ها به اندازه­ی ما در تمام اين تغيير و تحولات جنبش زنان نقش نداشته اند، مبارزه نکردند؟ ما چگونه می­توانيم اين کار را بکنيم چه کسی اين حق را به ما داده است. يعنی ما بر اين دوستانمان برتری داريم ما بالا و آن­ها پايين.

محتوای اين نشست­های ما ترکيبی از زنان دگر و هم­جنس­گرايی است. چرا نام نباشد تازه اين نام آغاز کار است. بسياری از ما زنان شرکت کننده در اين سمينارها در عمل هم بستگی خود را با زنان هم­جنس­گرای نشان داديم. عمل کرديم يعنی همبستگی با حفظ تفاوت­ها. حال چرا وقتی می­خواهد علنی و شفاف شود پاره­ای نگران می­شوند. آُيا اين امر ترس از دگرجنس­گرايي اجباری و جامعه­ی مرد سالار نيست؟ ولی ما آگاهانه برضد اين مناسبات مبارزه می­کنيم يا شايد من اشتباه فهميدم. اين نام آغاز راه ولی يکی از اساسی­ترين مبارزات است. اين کار ارزش­های موجود دگرجنس­گرايي اجباری را بی­اعتبار می­کند. و گامی است در راه ساختن مفاهيم از سوی زنان چه در کردار و چه در گفتار و چه در انديشه. و قدمی است در راه ساختن خويشتن خود مستقل از روابط دگر جنس­گرايي اجباری، و رهايي از استثمارجسمی، عاطفی و اقتصادی. من تا به حال مقاله­ای در مورد رد اين نام نديده­ام اما حرف­هايي گوشه وکنار شنيده­ام که ما همه زنيم چه فرقی می­کند دگر يا هم جنس­گرا. ما با اين سخن از يک سو هويت هم­جنس­گرايان را نفی می­کنيم و از سوی ديگر اين تفاوت را اين گونه می­بينيم که دگر جنس­گرايي برتر است.

سخنم را کوتاه کنم. هستی اين نشست­ها و ارتباط ما با اين دوستان هم­­جنس­گرايمان خود آغازی است برای نقد دگرجنس­گرايي اجباری و قدم گذاشتن در راه پديد آوردن مفاهيم نو در مناسبات اجتماعی ما زنان.